بدلکاران «ریسمان سیاه و سفید» به قلم مبینا حاج سعید
پارت صد و شصت و پنجم
زمان ارسال : ۴۰۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
برای در امان ماندن از سرمای آخر سال، دست در جیبهایش فرو برد و قدمهای استوار و محکمش او را به سوی انبار کشاندند. نگاهش را دور تا دور محوطه گرداند. نگهبانها در حال تعویض شیفتشان بودند و بهترین موقعیت برای بررسی اطراف برای ترور فراهم شده بود. دستش را ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
زهرا_هستم
00امیدوارم همیشه موفق و مؤید باشی و به هرچیزی که میخوای برسی قلم قویی داری. فقط مبینا جان میشه بپرسم چه رشته ای میخوای بری؟ اگه دوست داشتی جواب بده(: